دل نبند رهگذرم
دل نبند رهگذرم
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نبند رهگذرم و آدرس kanek.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









Alternative content


موضوعات
عکس

نويسندگان
فروزش

آرشيو وبلاگ
ارديبهشت 1391


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 15:16 :: نويسنده : فروزش

 
دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:3 :: نويسنده : فروزش

مردي كه كنار رودخانه بوده مي بيند  عقربي كنار رودخانه آمد ولاكپشتي  از راه رسيد وعقرب بر پشت لاك پشت سوار شد وبه آن طرف  رودخانه رفت  براي من خيلي عجيب بود  عقرب به طرف درختي رفت  كه زير آن درخت  جواني خوابده بود  ماري هم به طرف جوان مي رفت مرد ديد عقرب به مار نيشي زد  ومار راهش راگرفت ورفت وسراغ جوان نرفت آن عقرب  مامور نجات جوان بود مرد به نزد جوان رفت ومتوجه شد كه جوان مست افتاده است بيشتر متعجب شد او را از خواب بيدار كرد از او سوال كرد چه كردي جوان ؟

او گفت من از خواب كه بيدار شدم قصد كردم مقداري پول بردارم وشيشه شرابي بخرم . مادرم صدايم زد پسرم مي خواهم وضو بگيرم  برايم آب از چاه مي كشي ؟ گفتم چشم  برايش آب تهيه نمودم واز خانه خارج شدم شراب راتهيه نمودم ومقداري پول كه اضاف آمده بود به فقيري دادم  واو برايم دعا كرد ودر راه به عالمي برخورد كردم  كه پير بود ومي خواست سوار اسبش شود ونمي توانست واز من كمك خواست به هم كمك كردم وبرايم دعا كرد ومرد قصهي عقرب ومار را براي جوان تعريف كرد جوان گريه كرد وگفت من يه كار كوچكي انجام داده ام و خدا اين  همه لطف  در حق من داشته توبه كرد وجواني پاك ومومن گشت

طبیعت

 

 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:29 :: نويسنده : فروزش

لوح مزار

مردی که در این گوشه به خاک است تنش
دق کرد و جوان مرگ شد از دست زنش
ای رهگذر! آهسته، که خونین دلِ او
لرزد به تنش هنوز و تن در کفنش

زن گرچه کنون رخت عزایش به بر است
امّا به دل از عروس هم شادتر است
خوش رقصد و شگند و در این سترِ سیاه
«بشتاب، که آزاد شدم» مستتر است

مردِ تو چرا جوا ن شتابد در خاک؟
از ننگِ تو، تا نجات یابد در خاک
دست از سر مردِ مُرده بردار، ای زن!
بگذار که آسوده بخوابد در خاک

 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:27 :: نويسنده : فروزش

تکراری

مثل داورها که سوتی هایشان تکراری است
درفشانی های برخی همچنان تکراری است

یـــــک نفر فکری به حالٍ این مجردها نــــــکرد
در به در گشتن پی جا و مکان تکراری است!

نامـــــزد جان! از غم نســــل جوان دیگر نــگو
رای من مال خودت، نسل جوان تکراری است

در نگاه ٍ مـــــردم یارانـــــه خور! ایـــــــن روزها
گردش روز و شـــب و تکرار آن تکراری اســــت

خنده بر لب های محرومان نشاندن مشکل است
دیدنٍ لبـــخندٍ از ما بهــــتران تکــــراری اســت

آن تعارف های صاحــب خانه را جـدی نگــــیر
این که می گوید کجا؟ امشب بمان! تکراری است

بندرٍ ما بـس که دارد نقــــطه های دیـــــدنی
گاه حتی دیدنی های جهان تکراری اســـت!

در خــــیابان های شــــهرم، روز روشن دیدنٍ
خودفروشی بابت یک لقمه نان تکراری است

کشـــوری که سال ها خوابیده بر روی گسل
مطمئناْ هی تکان پشت تکان تکراری اســت

( خوب فهمیدی عزیزم، بنده هم فهمیـده ام
در دو مورد قافیه آن هم « تکان» تکراری است !)

خنده ام می گیرد از اخبار! اما چاره چیــــست
جوک شنیدن از مقامات و سران تکراری است

کفـــتر و خــــرگوش را بیرون کشیـــدن از کلاه
فــیل کردن در میـــان استــکان تکراری است!

پول مردم را زدن در جیب، دزدی، اخـــــتلاس
گاه در انظار و گاهی هم نهان! تکراری است

قصد مطرح تر شدن داری اگر، شعــری نخوان
شعر خوانی در حضور این و آن تکراری اسـت

در پــی مضــمون دیـــگر باش جــان مــــادرت
گرگ و گله، خر لگد، سگ استخوان، تکراری است

این ردیـــف لامروت عین چســــب آهـن است
آخرٍ این بیت هـــم آمد هــمان ( تکراری است)

بیت بــــعدی را نمــــی گویم ، چرا که بعد ازین
آنچه می خواهم بگویم بی گمان تکراری است

 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:19 :: نويسنده : فروزش

 

 

بغض

 

با بغض نوشتم که دگر خواب ندارم

 

غصه شده همراه منو راه ندارم

آن دوست که بود محرم رازم

دشمن شد و بعد از آن دگر راز ندارم

در پیچش و تاب این زمانه

غصه نه کمو بسیار دیدم

 

 

ظاهر که همه دوست بودند

باطن همه را گرگ دیدم

زین پس نخرم غصه به جانم

من درد کشیدم نگرانم

 

دانی که چه گفتم تو شنیدی

غصه تویی و تو را برانم

    •  

 

 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : فروزش


گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم.


ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم.
تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم.
منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم


ا

 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : فروزش

<<به نام خدای عاشقا>>

روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم

 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:51 :: نويسنده : فروزش

نفرین سال91:الهی بتجی نرسی

 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : فروزش

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است

 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:41 :: نويسنده : فروزش

انکه دارد نظر شر در پی ناموس کسان پی ناموس  وی افتد نظر بول الهوسان

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد